این روزها خسته تر و کلافه تر از همیشه در انتظار اجرای حکم دیوان عدالت، گرفتن معوقهها و رفتن از سازمانی هستم که به خاطر جبر روزگار 11 سال در آن ماندم ولی خیلی از خداوند سپاسگزارم که راهی جدید در زندگیم باز کرد تا بتوانم بروم و مثل یک انسان آزاد زندگی کنم نه مثل یک برده.
این 11 سال برایم پر از درس هایی مهم در زندگی بود. به قول دون خوان با ستمگران کوچک روبرو شدم تا ستمگر بزرگی را از زندگیم بیرون کنم. درس هایی در مورد خوبیها و بدیهای آدمیان و طیف خاکستری رنگ آنها آموختم. درس هایی راجع به غرور و عزت نفس و جرات و جسارت و دانستن ارزش واقعی آدمها و اشیاء. درس هایی که بلد نبودم یا در آنها ضعیف بودم.
مشکلات زندگیم اکنون کم نیستند اما خیلی قویتر و آدم بهتری شدهام. هنوز کاملا از خودم راضی نیستم اما قبل از این عیوب بزرگی داشتم که مرا در آستانه مردودی قرار داده بودند ولی الان میتوانم بگویم به نمره قبولی رسیدهام هرچند هنوز عالی نشدهام.