دیشب برای مرور لغات انگلیسی،فیلم "آنا کارنینا" را یک بار دیگر دیدم. کایرا نایتلی را دوست دارم با آن چشمهای سیاه پر از احساس و لبخند زیبا و معصومانهاش. بهترین آنا کارنینای ممکنه بود برخلاف خیلی از فیلمهای بر اساس رمان که هنرپیشه را برخلاف توصیف نویسنده انتخاب میکنند. آن آخرهای فیلم با اینکه میدانستم چه میشود آنقدر احساس همدردی داشتم با این زن که خدا خدا میکردم داستان فیلم عوض شود : آنا تمام شکها و دودلیهایش را کنار بگذارد و کمی صبر کند تا با ورونسکی به املاکشان بروند،کارنین به طلاق آنا راضی شود و آنها زندگی عاشقانه و شیرین خود را بدون جاروجنجال و رسوایی و عذاب وجدان ادامه دهند. گاهی اوقات اگر فقط بتوانی کمی بیشتر صبر کنی موفقیت در چند قدمی توست. صبر،صبر،صبر! گفتنش خیلی راحت است اما واقعا عذاب بزرگی میشود گاهی.
دیشب موقع نماز از خدا خواستم روز تولد امسالم که دو هفته بیشتر به آن نمانده یک غافلگیری بزرگ داشته باشم یک اتفاق غیرمترقبه خوشحال کننده یک هدیه خاص. دیشب خواب دیدم یک بنز سفید دارم و نمیدانستم آن را چطوری خریدهام. رانندگی کردم و به پارکینگ که رفتم و پیاده شدم متوجه شدم یک آوانته سفید کاملا نو است. برادر کوچکم آنجا بود و نمیدانستم چطوری برایش توضیح بدهم که این ماشین را چگونه خریدهام و با چه پولی؟